تاریخ : چهار شنبه 22 / 10 / 1393
نویسنده : TapiA

کتم را پوشیدم.گرمم شد.سردم بود.ناگهان مردی را در فاصله دو متری خود دیدم.او یخ زده بود و من گرم شده بودم.

فواد فردوس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: داستانک , ,
برچسب‌ها: داستانک , داستان کوتاه , هوای سرد , داستانک-هوای سردوداستانک , داستان , داستان کوتاه ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید